واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
سوخت |
سوزاند |
بار |
میوه |
برگ |
توشه |
کریم |
بخشنده |
غبار |
گرد |
غربت |
غریبی، دور از خانمان |
سمت |
سو، جهت |
باران |
پاکی، آزادی |
خواندن |
آواز خواندن |
اینک |
اکنون |
فصل شکوفایی ما |
زمان آزادی ما است |
بهار |
آزادی |
می ماند |
جاوید است |
سحر خیز |
سحر خیزنده |
جان سپردیم |
مردیم |
نسیم سحری |
ندای آزادی |
باغ |
جامعه |
گل |
آزادی |
بی تاب |
آشفته |
بی قرار |
بی آرامش |
همانند با |
همسو با |
بارور |
میوه دار |
داعیه |
ادّعا |
گشودن |
باز کردن |
آفرین |
ستایش، تحسین |
گشاده دستی |
بخشندگی |
پالیز |
بوستان |
آفتاب زده |
آفتاب سوخته |
مهر |
عشق |
که |
بلکه |
زخمه |
ضربه، ضربه زدن |
زخمیدن |
کوبیدن |
ایثار کردن |
بخشیدن |
ایثار |
از خودگذشتگی |
بس |
کافی |
سعادت |
خوشبختی |
رهنمون |
راهنما |
||
غربت |
دوری از خانمان، بیگانگی |
||
چشم داشتن |
منتظر دریافت پاداش یا مزد بودن |
||
چشمداشت |
انتظار و توقع امری از چیزی یا کسی |
||
فصل |
دوره، منظور زمان پس از جنبش اسلامی است |
||
فرسودن |
خسته کردن، به تدریج نابود کردن، درمانده کردن |
||
جویبار |
جوی بزرگی که از جوی های کوچک تشکیل می شود |
||
یک چمن داغ |
غم و اندوه بسیار زیاد، شهدایی که برای آزادی تلاش کردند |
||
داغ |
بسیار گرم، آهن تفته که با آن بر بدن انسان یا حیوان علامت می گذراند |
||
کرامت |
سخاوت، جوانمردی، احسان، بزرگواری، بخشندگی و نیز بزرگوار داشتن کسی |
||
برزخ |
حد فاصل بین دو چیز، در اینجا فاصله میان دوران طاغوت و انقلاب اسلامی، یعنی دوران گذار |
||
آیینه دار |
آن که آیینه در پیش دارد تا عروس و جز او خود را در آن ببیند؛ در اینجا و به ویژه در ادبیات معاصر یعنی انعکاس دهنده |